من یه ابرم که بارون نمیشه

من یه ابرم که بارون نمیشه

نامم را صدا بزن...
من یه ابرم که بارون نمیشه

من یه ابرم که بارون نمیشه

نامم را صدا بزن...

قرارهای آبکی

قرارهای عاشقانه می تواند تو را تا سر حد عجیب و غریبی سر کیف آورد. می تواند به تو این احساس را بدهد که آسمان دهان باز کرده و او را در زندگی سر راهت قرار داده.

هم خوشحالم از قرارهای عاشقانه ام هم ناراحت. نمیتوانم گول بخورم و این هوش لعنتی اجازه‌ی این را نمی دهد که حس کنم چقدر خوشبختم که مورد محبت قرار می گیرم.

با همه ی بی سر و سامانی ام از نگاه ها، حرف ها، شگردهای خاص جنس مخالف برای جذب تاثیر نمی گیرم و این بی حسی مرا می ترساند. دلم می خواهد گول بخورم و بروم تو زندگی ای که نمی دانم بدبختی دارد یا خوشبختی اما با این حال این هشیاری محض اجازه ی این نوع اتفاقات قراردادی را به من نمی دهد!

کاش می توانستم معمولی باشم و به آدم ها به صورت کاملا معمولی نگاه کنم اما این معمولی نبودنم دارد بدجور از من یک انسان بسیار باهوش و حواس جمع می سازد. 

کاش آدم می توانست مثل بقیه مردم که با اتفاقات قراردادی ای که در زندگی شان اتفاق می افتد و کلی دل و سرشان را به آن گرم می کنند، شاد و خوشحال باشد اما ته این خوشحالی ها برای من غم عجیبی است که اصلا قابل بیان نیست. دلم نمیخواهد دیگر به پای کسی بسوزم چراکه حس می کنم بلیط سوختنم تمام شده و من برای معمولی بودن زیادی خسته ام...