تباه
از زلیخا آبرو را برد، از یعقوب چشم عشق را بخشنده میدیدیم ولیکن نیست نه ؟ ما که باورت کردیم و تباه شدیم ولی شما خوب بلد...
زهرا عاملی/ترانه یه روزی عاشق من بود..
یه کم درد و دل: تو از دردی دلت خون شد که میشد درد من باشه گرفتی از من اون مردی که میشد مرد من باشه حسودیم میشه اما باز...
تو سهم من بودی...
تو را من دیدهام با او، بماند حال و احوالم به هم میآمدید اما، تو سهم قلب من بودی... #مریم_رستاک
آرزوی من
آرزویم بود و با خلقی بیانش کردهام وای بر من! آرزوی دیگرانش کردهام نیمه جانم کرد، اما تیر آخر را نزد شکر می گویم که...
دلتنگی
کجایی ماهی آرام؛ در آغوشِ اقیانوس؟ به من برگرد، این دریای غم، لبریز دلتنگیست .. سجاد سامانی
زلیخا
شبیه صاحب مصرم که چوپانی مرا پس زد زلیخا خوب می داند وقار رفته یعنی چه...
بوسه
تو را به گریه قسم: بازگرد! آن بوسه برای آنکه خداحافظی کنیم، نبود... #حامد_ابراهیم_پور
آغوش
مرا جوری در آغوش بگیر که انگار فردا می میرم. و فردا چطور؟ جوری در آغوشم بگیر که انگار از مرگ بازگشته ام... #نزارقبانی
تمام شدن آدم ها
برای من وقتی آدمی تمام بشود تمام شده اما احساساتم هیچ وقت تمام نمی شود. می توانم در عین اینکه کسی را دوست داشته ام،...
الان نه...
الان نه! می افتی یاد من وقتی که دیره میفهمی! نمیتونه شبیهم واسه ت بمیره یه چند ماه که بگذره میفهمی از تو سیره... . ....
آدم گذشته
اگر برگردم به گذشته، هرگز دنبال هیچ آدمی نمی روم، هرگز توجه بیش از حد نمی کنم، هرگز بیش از لیاقت آدم ها، آنها را حساب...
شعر کاظم بهمنی
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم روبروی چشم خود، چشمی غزلخوان داشتم حال اگرچه هیچ نذری عهده دارِ وصل نیست یک زمان...
چگونه؟
سالها بعد به من خواهی گفت: برگرد چگونه برگردد خیابان یکطرفهای که یک عمر رفته است! #محمد_عسکری_ساج
کاظم بهمنی
قدرنشناسِ عزیزم، نیمهی من نیستی قلبمی اما سزاوار تپیدن نیستی! مادرِ این بوسههای چون مسیحایی ولی مرده خیلی زنده کردی،...
لاشی
من از آنهایی هستم که در خوشبینی غرق شده. مثلا اگر کسی به پایه میزش حسابم نکند انقدر خوشبینانه نگاه می کنم که دوباره به...
خلوت
خلوتی خواهم و در بسته و یک محرم راز که گشایم سر راز و گلهای چند قدیم.... #وحشی_بافقی
گریه
وقتی تمام تن میگریستم، کسی بر چشمم اشکی ندید. • پردهی نئی؛ بهرام بیضایی
زخم
زخمهای بی شمار در تن دارم اما تو بینظیر ترینشانی...
ای که...
ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن آنچه او در کار من کردست در کارش مکن...
کتاب
نوشته بود اگر یه کتاب بنویسی راجع به کسی که عاشقش بودی و بهش نرسیدی، صفحهی آخرش چی مینویسی؟ یه نفر نوشته بود: خیالِ...
برای من وقتی آدمی تمام بشود تمام شده اما احساساتم هیچ وقت تمام نمی شود. می توانم در عین اینکه کسی را دوست داشته ام، همچنان دوست بدارم اما هرگز به شروع ارتباط دوباره با او فکر نکنم.
یا حتی می توانم در عین اینکه از او متنفر بوده ام همچنان متنفر باشم و بدی هایش جلوی چشمانم باشد ولی از ارتباط با او دست نکشم.
این نوع تمام شدن آدم ها برای خودم حیرت آور است. در عین اینکه زنده اند اما خودشان گور خودشان را می کنند و در خاک سرد فراموشی می خوابند و از جایگاهی که دارند هرگز اعتراض نمی کنند!
آدم ها در چنین شرایطی بسیار قانع اند و این قانع بودن و انتظار نداشتن شان در این وضعیت قابل ستایش است...
آدما تموم نمیشن
صحیح!
این نگاه حصار دار شما به هر چیزی به نظرم واقعا خسته کننده س! هیچ چیزی منطقی نیست حتی وجود شما و من روی زمین!
منم همین طورم