من یه ابرم که بارون نمیشه

من یه ابرم که بارون نمیشه

نامم را صدا بزن...
من یه ابرم که بارون نمیشه

من یه ابرم که بارون نمیشه

نامم را صدا بزن...

کاظم بهمنی

قدر‌نشناسِ عزیزم، نیمه‌ی من نیستی
قلبمی اما سزاوار تپیدن نیستی!

مادرِ این بوسه‌های چون مسیحایی ولی
مرده خیلی زنده کردی، پاک‌دامن نیستی

من غبارآلودِ هجرانم، تو اما مدتی‌ست
عهده‌دارِ آن نگاهِ لرزه‌افکن نیستی

یک چراغ از چلچراغ آرزوهایت شکست
بعدِ من اندازه‌ی یک عشق روشن نیستی

لاف آزادی زدی؛ حالا که رنگت کرده فصل
از گزندِ بادهای هرزه ایمن نیستی

چون قیاسش می‌کنی با من، پس از من هرکسی
هر چه گوید عاشقم، می‌گویی: «اصلاً نیستی»

دست وقتی که تکان دادی عجب حالی شدم
اندکی برگشتم و دیدم که با من نیستی!

شاعر : #کاظم_بهمنی

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد